..............................!



 

دستت را

 

 بر روي چشمانم مي‌گذاري

 

پلك‌هايم را مي‌بندي

 

مي‌گويي:

 

رفتنم ديدني نيست

 

نگاه نكن !

 

مي‌روي و صداي پاهايت،

 

آخرين موسيقي زنده‌ي دنيايم مي‌شود

 

اینبارمیخواهم برای همیشه

 

خاموش شوم

 

یا بروم جایی که

 

هیچ مشترکی

 

صدای بوق ِ آزادم را

نشنود


در دسترس نباشم ٬

 

همین ...

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:دستت را بده ,,, تنهایی , در دسترس , تنها شدن , رفتن , مرگ ,عشق,ساعت 13:34 توسط Mohsen XVI| |


Power By: LoxBlog.Com